سرویس سیاست مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
*********
با چند گیگ اینترنت میتوان آدم کشت؟!
محمد صرفی در روزنامه کیهان نوشت:
سالیانی بسیار دور، معلمی به روستایی دورافتاده رفته بود و با مشقت و شفقت فراوان اهالی را درس میداد تا باسواد شوند. کدخدای ظالم روستا میدانست که اگر جهل و ظلمت از روستا رخت بربندد، بساط کدخدایی، تعدی و چپاول او نیز ساقط میشود. روزی به کلاس درس رفت و از معلم پرسید امروز چه درسی میدهی؟ معلم تخته را نشان داد و گفت درس امروز «مار» است. کدخدا بادی به غبغب انداخت و رو به دانشآموزان سادهدل گفت؛ او شیادی بیشتر نیست و میخواهد شما را فریب دهد. گچ را برداشت و نقاشی ماری را بر تخته کشید و گفت ببینید این مار است نه آنچه او میگوید! اهالی نگاهی به کلمه مار و عکس مار کردند و سری تکان دادند و معلم بینوا را با توهین بیرون انداختند و ممنون جناب کدخدا شدند که نگذاشت معلم فریبشان دهد.
این داستان تمثیلی را گوشه ذهن بسپارید و چند روایت واقعی و تراژیک بشنوید. چند روز پیش فیلمی تکان دهنده از کتک زدن وحشیانه یک دختر نوجوان توسط جوانی با همدستی دوست وی در فضای مجازی منتشر شد. ماجرا از این قرار بوده که دختر نوجوان در اینستاگرام به دختری دیگر فحاشی میکند. جوان سیرجانی در اقدامی جنونآمیز و برای انتقام از این فحاشی به عشق (؟!) خود، با دختر ۱۵ ساله طرح دوستی ریخته و وی را از شهری دیگر به سیرجان میکشاند و در باغی متروک در حاشیه شهر وی را بهشکلی وحشیانه مورد ضرب و شتم قرار میدهد و فیلم این اقدام را با افتخار در اینستاگرام منتشر میکند. نکته قابل توجه آنکه تعداد فالوئرهای (مراجعهکنندگان به کانال) وی پس از این اقدام چندین برابر میشود!
این اولین بار نیست که شبکههای اجتماعی زمینهساز و ابزار جرم و جنایت میشوند. چند روز پیش از این ماجرا خبر تکان دهنده دیگری منتشر شد؛ بارداری دختری ۱۲ ساله با ۲ گیگ اینترنت رایگان! خانوادهای برای دختر نوجوان خود سیمکارت میخرند و اپراتور مذکور ۲ گیگ اینترنت رایگان هدیه میدهد. این هدیه شوم زمینهساز ورود دخترک به جنگل فضای مجازی و آشنایی با گرگی انساننما میشود و… پدر دخترک که کارگری با دستان پینه بسته است، وقتی میشنود برای جگرگوشهاش چه اتفاقی افتاده، چنان فرو میریزد که توان بلند شدن از جای خود را ندارد.
از اینها تاسفبارتر، برخی واکنشها به اینگونه فجایع است. یکی از سلبریتیها در واکنش به این ماجرا، آن را داستانی ساختگی برای زمینهسازی فیلترینگ خوانده و با ادبیاتی تمسخرآمیز مینویسد؛ «آیا مقدار گیگابایت در ایجاد حاملگی تأثیر دارد؟ استفاده از اینترنت نامحدود با آدم چه میکند؟ آیا سرعت اینترنت در ایجاد حاملگی مؤثر است؟ در کشورهایی که سرعت اینترنت بالاست چطور جمعیت را کنترل میکنند؟ چه مقدار مصرف روزانه اینترنت را برای درمان نازایی تجویز میکنید؟ اینستاگرام بیشتر حامله میکند یا تلگرام؟ سروش حامله نمیکند؟ …آیا فیلتر وسیله مناسبی برای جلوگیری است؟ و…»
آقای سلبریتی محترم! مرگ فجیع و دلخراش ستایش قریشی دخترک ۶ ساله و معصوم افغانستانی در خیرآباد ورامین هم داستان بود؟! ۲۲ فروردین سال ۹۵ ستایش برای خرید بستنی از خانه بیرون میرود. امیرحسین، پسر ۱۶ ساله همسایه او را میدزد و پس از تجاوز میکشد و سعی میکند با اسید جنازه را از بین ببرد! خانم خاکی جانشین دادسرای زنان، خانواده و اطفال درباره زمینه و انگیزه این جنایت هولناک میگوید: «من بیشتر از سه بار با پسر نوجوان قاتل ستایش در کانون اصلاح و تربیت گفتوگو کردم. نتیجه همه آن صحبتها این بود که انگیزه و علت عمده قتل ستایش، در تلفن همراه این نوجوان بود. او عضو یکی از کانالهای غیراخلاقی تلگرام بوده و روز فاجعه، چند فیلم را در همان کانال تماشا میکند و بهواسطه فشارهای روحی و نیازهای جنسی، چنان تصمیمی میگیرد.» دادستان ورامین نیز درباره این پرونده میگوید: «بر اساس اعترافات قاتل ستایش، این شخص در صبح روز حادثه به وسیله گوشی همراهش در حالی که در مدرسه بوده به مشاهده کلیپهای مستهجن مبادرت کرده و جنایت بعدازظهر همان روز به وقوع پیوست.» امیرحسین که در عین قاتل بودن، خود قربانی جنگل فضای مجازی بود، سال گذشته در همین روزها اعدام شد. یک کودک و یک جوان در سینه سرد قبرستان آرمیدهاند و زندگی دو خانواده نابود شده است.
نه پدر و مادر ستایش و نه پدر و مادر امیرحسین و بچههای آنها، دیگر آدمهای سابق نخواهند شد اما عدهای همچنان همه چیز را به تمسخر خواهند گرفت. قربانیان این سه پرونده که از قضا هر سه دختر و کم سن و سال هستند، پیش و بیش از هر چیز قربانی سهلاندیشی و سهلانگاری و البته شیادی کسانی هستند که به نام آزادی، این جنگل تاریک و مخوف را ایجاد کردهاند و هرگونه نظارت و اعمال قانون در آن را زیر سوال برده و با انگ زدن و تمسخر، راه را برای جنایتهای بعدی باز میکنند.
این جماعت که مدعی الگوپذیری از غرب هستند، حتی به این ادعای خود نیز اعتقاد و پایبندی ندارند چرا که حتی در غرب نیز فضای مجازی و شبکههای اجتماعی اینگونه بیحساب و کتاب نیست که هر کس هرچه دوست داشت بگوید یا بهاشتراک بگذارد. برای درک بهتر ماجرا کافی است خبر تشکیل پرونده برای بیش از هزار نوجوان دانمارکی که ویدئویی مستهجن را برای یکدیگر ارسال کرده بودند را مرور کنید. در دانمارک برای چنین جرمی هزار نفر را احضار کرده و برایشان پرونده قضائی تشکیل میشود و همه در برابر قانون سر احترام و تمکین فرود میآورند اما در ایران اگر گرداننده یک سایت کاملاً مستهجن که با هدف آشکار اشاعه فحشاء پایه گذاری شده و هزاران نفر را آلوده کرده است دستگیر و دادگاهی شود، عدهای برایش کمپین آزادی تشکیل میدهند و جمهوری اسلامی به نقض حقوق بشر متهم میشود!
کدخداهای امروز جامعه کسانی هستند که مردم را معتاد فضای مجازی و شبکههای اجتماعی کردهاند. فضای مجازی برای برخی از آنان نردبان رسیدن به قدرت و حفظ آن است و برای برخی دیگر ابزار شهرت و کسب درآمدهای آنچنانی. این وسط اگر دلسوزی سربلند کند و نسبت به این اعتیاد خانمانبرانداز هشدار دهد، باید چنان لجنمال شود که دیگر نه خود و نه دیگری چنین جراتی به خود ندهند.
یک سال پیش در همین روزها روزنامه انگلیسی گاردین مقاله جالب توجهی درباره نحوه استفاده مدیران و صاحبان فناوریهای فضای مجازی و شبکههای اجتماعی، از این فناوریها و شبکهها منتشر کرد. «الکس هرن» در این مقاله خواندنی نقل قول جالبی از تیم کوک، مدیرعامل فعلی اپل میآورد. کوک میگوید: «من بچه ندارم، اما خواهرزادهای دارم که برایش حد و حدودی گذاشتهام. چیزهایی هست که اجازهشان را نمیدهم. نمیخواهم آنها عضو یک شبکۀ اجتماعی باشند». هرن مینویسد چندماه پس از عرضۀ آیپد به بازار، استیو جابز در گفتوگو با نیویورکتایمز گفت که بچههایش هنوز به آیپد دست نزدهاند، چون او و همسرش استفاده از فناوری را برای بچههایشان محدود کردهاند. همین ماجرا در زندگی شخصی بسیاری از مدیران شرکتهای عظیم فناوری صادق است. آنها نه خودشان از محصولات خودشان استفاده میکنند و نه اجازه میدهند نزدیکانشان چنین کاری کنند. به نظرتان این کار معنای خاصی ندارد؟
نکته جالب توجه شباهت الگوی رفتاری این مدیران با وزیر ارتباطات کشور خودمان و به احتمال زیاد، شمار قابل توجهی از مسئولان است.
آذری جهرمی چهار ماه پیش در مراسم اختتامیه سومین اجلاس از کنگره دوازدهمین اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشآموزان گفت: «من به پسرم اجازه استفاده از شبکههای اجتماعی را ندادم زیرا میدانم که این شبکهها تهدیدی برای تغییر سبک زندگی است.»
کدخداهای امروز جامعه ما سود فراوانی از اعتیاد ظاهراً مجازی مردم که عوارض آن –مانند کلاهبرداری، بیاخلاقی، فساد، قتل و…- کاملاً حقیقی است، میبرند و نه تنها علاقهای به هشدار و درمان آن ندارند بلکه میکوشند روز به روز این اعتیاد را گستردهتر و شدیدتر کنند. ابزار آنها برای ساکت کردن منتقدان (همان معلم داستان تمثیلی) دوگانه جعلی آزادی-فیلتر است. منتقدان میگویند این بزرگراه باید قانونمند و تحت نظارت باشد، در مکانهای لازم گاردریل داشته باشد، چراغ و خطکشی و محدوده سرعت و قوانینی مشخص و ناظرینی برای جلوگیری از تخلفات احتمالی تا شاهد این مقدار تصادف و تلفات نباشیم. اما شیادان با تمسخر میگویند؛ مردم! چه نشستهاید که میخواهند بزرگراه را ببندد و راهتان را سد کنند. اینها مخالف حرکت و سرعت هستند و افکار عصرحجری دارند و میگویند باید با اسب و الاغ سفر کنید تا تصادفی رخ ندهد! همان عکس مار که کدخدای داستان میکشید. کدخداهای امروز جامعه که با فریب افکار عمومی و جوسازی و کشیدن عکس مار، زمینه را برای جولان متخلفان و تشجیع افراد عادی به تخلف در فضای مجازی بازمیگذارند، در خون ستایشها شریکند و باید روزی پاسخ بدهند. خانوادهها و خود جوانها نباید به فکر فرو روند که این کدخداهای لبخند به لب، چرا خود و فرزندانشان مشتری چند گیگ اینترنت رایگان نیستند؟! و این پرسش نیز بهطور جدی مطرح است که چرا دولت محترم برای قانونمند کردن فضای مجازی اقدامی نکرده و نمیکند؟! آیا انفعال دولت، دامنزدن به فضای جنایتآفرین یاد شده نیست؟!
بودجه به زبان آدمیزاد
محمد فاضلی عضو هیأت علمی دانشگاه شهید بهشتی در روزنامه ایران نوشت:
رسانههای اقتصادی در ایران شاید کم نیستند. چندین روزنامه، هفتهنامه، ماهنامه یا سایتهایی که تخصصی درباره اقتصاد مینویسند در کشور فعالیت میکنند. من اما معتقدم اقتصاد به نوعی «در رثای رسانههای رسا» به سر میبرد. منظورم از رسا بودن رسانههای اقتصادی، تیراژ بالا یا غنای مطالبشان نیست. تصور کلی من این است که آنچه اجتماعی نشود و به بخشی از دغدغه مردم تبدیل نگردد، نیروی اجتماعی و سیاسی مناسب برای مطالبهگری، اصلاحگری و ساماندهی آن پدید نمیآید. رسانه رسا، رسانهای است که آنچه را دیده نمیشود و از چشم مردم پنهان است، به بخشی از خودآگاه و دغدغه ایشان بدل سازد. رسانه رسا میتواند روابط میان کیفیت زندگی مردم و ساز و کارهای پیچیدهتر اجتماعی را آشکار کند.
رسانههای عرصه اقتصاد و در کنار آنها گزارشهایی که ازسوی نهادهای اقتصادی منتشر میشوند، نه فقط به خاطر تیراژ پایین یا اندک بودن نرخ مطالعه در ایران، بلکه به دلیل نوع زبانی که بهکار میگیرند و در جای خود البته خوب است، از دسترس مردم خارج هستند. شهروندانی که قادر باشند از میان شمار زیادی اصطلاحات آشنا برای اقتصادخواندهها – برای مثال از آن جنس که در سند بودجه کشور گنجانده میشود – و ناآشنا برای عموم مردم، فهمی از روندهای اقتصادی به دست آورند زیاد نیست.
سند بودجه سالیانه کشور یکی از مهمترین اسنادی است که سرنوشت زندگی روزمره مردم نیز به آن گره خورده و سرنوشت توسعه نیز در گرو آن است. چندین دهه است که بودجه بدون توجه عمومی کافی از سوی بوروکراتها طرح شده و در راهروها و کمیسیونهای مجلس درباره آن تصمیمگیری شده است. بودجه در همه این سالها سندی دستنیافتنی و غیرقابل فهم برای مردم بوده است. اکثریت قاطعی از مردم چیزی درباره کسر بودجه (و اثراتش)، تملک داراییهای سرمایهای، بودجه عمومی، بودجه شرکتهای دولتی و دهها مفهوم موجود در بودجه و کاربرد آنها در مملکتداری نمیدانند. بودجه اساساً به زبانی غیرقابل فهم برای اکثریت مردم نوشته میشده است. دو سه سالی است که مطالبهای در حال فراگیر شدن برای شفافیت و قابل فهم شدن بودجه آغاز شده است. شبکههای اجتماعی نیز کمک کردهاند تا انواع اینفوگرافیها درباره بودجه و ابعاد مختلف آن مخاطبان بسیار بیابند، اما کماکان جای خالی گزارشی تفصیلی که بودجه را به زبان قابل فهم تبدیل کند، چیزی شبیه «بودجه به زبان آدمیزاد» خالی بود.
مرکز پژوهشهای مجلس شورای اسلامی در تاریخ ۵ دیماه ۱۳۹۷ گزارشی با عنوان «بررسی لایحه بودجه سال ۱۳۹۸ کشور: بودجه به زبان ساده» منتشر کرده است. من تا آنجا که اطلاع دارم این اولین باری است که گزارشی با این کیفیت درباره تشریح بودجه منتشر میشود و به نوعی میتوان آن را حاصل مطالبهگری در حال عمومیشدن برای شفافیت و آگاهی عمومی درباره بودجه تلقی کرد. این گزارش با یک مثال ساده از کشور اوگاندا نشان میدهد که آنچه به سادگی در بودجه میآید و ظاهرش موجه است و حدود ۲۵ میلیون دلار درآمد برای عمران کشور اوگاندا فراهم میکند، در واقع ۷۵۰ میلیون دلار به اقتصاد این کشور ضربه میزند. خواننده عادی و غیراقتصادخوان نیز به سادگی آن را درمییابد. شاید برای اولین بار است که یک گزارش رسمی دولتی در تیتر خود خیلی خودمانی مینویسد «بودجه خوب چه جور بودجهای است؟» و پس از آن درباره «بودجه سرِ کاری»، «بودجه بیبرنامه» و «بودجه روزمره» و وجوه بودجه خوب از جمله عدالت توضیح میدهد. جدولی که در صفحه ۵ این گزارش ارائه شده شاخصهای خوبی برای قضاوت درباره بودجه در اختیار خواننده قرار میدهد.
این گزارش شرحی مناسب از مراحل بررسی و تصویب بودجه ارائه میکند. شاید خیلی ساده به نظر میرسد اما گزارش به خواننده میگوید به دلیل صفرهای زیاد اعداد در بودجه، راحتتر آن است که ۴ صفر را از جلوی هر عدد بردارید و آنرا به «میلیارد تومان» بخوانید یا ۷ صفر را حذف کنید و واحد عدد «هزار میلیارد تومان» میشود. همین توصیه ساده، سرگیجه افراد در خواندن بودجه و رسیدن به درکی از اعداد و به دنبال آن مقایسهها را سادهتر میکند.
گزارش همچنین شرحی ساده و قابل فهم از مفاهیم بودجه نظیر «بودجه عمومی»، «منابع عمومی»، «منابع اختصاصی»، «واگذاری دارایی سرمایهای» و «واگذاری دارایی مالی» و سایر مفاهیم تشریح شده است. منابع و مصارف بودجه هم در جدولی ساده به خواننده ارائه میشود.
این گزارش معنای قیمت نفت در بودجه را آشکار میسازد و برای مثال نشان میدهد که هر یک دلار کاهش قیمت نفت، باعث ۲,۴۰۰ میلیارد تومان کاهش منابع میشود؛ و به همین سادگی هم مفاهیم «آربیتراژ کالایی» و «آربیتراژ بازارهای مالی» را تعریف کرده و رابطه نرخ ارز و بودجه را توضیح میدهد. تعداد گزارشهایی که مراجع رسمی منتشر کردهاند و در آنها چرایی بررسی نشدن بودجه شرکتهای دولتی را تشریح کردهاند و به صراحت نوشتهاند «مجمع شرکتها، بودجه مصوب خود را به سازمان برنامه و بودجه جهت تأیید ارسال میکنند و سازمان برنامه نیز (غالباً بدون بررسی کافی) آنها را به مجلس برای تصویب ارسال میکند.» زیاد نیست و البته این خبر خوب را هم میدهد که از بودجه سال ۱۳۹۸ مطالبه برای کسب اطلاعات شرکتهای دولتی، آغاز شده است.
ارقام جدول ۹ این گزارش نیز نشان میدهند که هر ایرانی در قالب بودجه سال ۱۳۹۸ برای هر بخش نظیر قانونگذاری، امور قضائی، آب و سایر مصارف چقدر هزینه میکند. همین جدول نشان میدهد بزرگترین رقم هزینههای هر ایرانی برای رفاه اجتماعی و معادل ۱,۳۶۵,۳۶۳ تومان و بعد از آن ۵۸۴,۸۸۸ تومان برای بهداشت است. کوچکترین عدد نیز ۴,۸۴۷ تومان و برای محیط زیست است. همین اعداد امکانی فراهم میکنند تا فرد مقایسه کند و ویژگیهایی از زندگی اجتماعی و اقتصادی جامعه امروز ایران را دریابد.
این گزارش در نهایت نشان میدهد چگونه درآمدهای نفتی و دست بالا گرفتن درآمدهای نفتی (در سالهای کمنفتی) همه کاستیها و نقصانهای بودجه را میپوشانند. راز بزرگی که این گزارش کشف میکند، فرآیندی از گولزدن جمعی ایرانیان توسط فرآیندهای ناقص بودجهریزی است و در نهایت «راستنمایی بودجه به جای زیبانمایی» آنرا توصیه میکند؛ نوعی از بودجهنویسی که به کمک «فتوشاپ» نفت، تصویر زشت اقتصاد ایران را زیبانما نکند.
تصور میکنم گزارش «بررسی لایحه بودجه سال ۱۳۹۸ کشور: بودجه به زبان ساده» یک گام کوچک اما مؤثر برای شفافسازی و رسا کردن صدای دانش اقتصادی در عرصه عمومی است. اگرچه این گزارش «موفقیت کوچک» در مسیر عمومی کردن فهم اقتصادی، و بیان «بودجه به زبان آدمیزاد» است اما کماکان باید راههای سختتر و طولانیتر اجتماعی کردن فهم و پس از آن مطالبه اصلاحات اقتصادی اساسی را طی کرد.
٭ منبع: مرکز پژوهشهای مجلس شورای اسلامی. بررسی لایحه بودجه سال ۱۳۹۸ کل کشور: بودجه به زبان ساده». شماره مسلسل ۱۶۲۲۰.
۳ وجه دیگر از ماجرای ادعای شکنجه
امید ادیب در روزنامه خراسان نوشت:
در روزهای اخیر یک کارگر بازداشتی در ماجرای هفت تپه مدعی شده در دوران بازداشت اش شکنجه شده که بازتاب گستردهای در فضای مجازی پیدا کرده است و افراد به مثابه «هر کس از ظن خود» درباره این ادعا اظهارنظر کردهاند. اما فارغ از صحت و سقم این ادعا - که البته در جلسه عصر روزگذشته از سوی وزیر اطلاعات به قوت رد شد-به نظر میرسد طرح آن و بازخورد ش
در رسانهها دستاوردها و عبرتهایی برای ما دارد که متأسفانه در جنجال رسانهای کمتر به آن توجه شده است.
۱ - قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران را به حق باید مترقیترین قانون تاریخ ایران و یکی از کاملترین قوانین اساسی در جهان قلمداد کرد. قانونی که هم مبانی ایدئولوژیک مدنظر جمهوری اسلامی را تأمین و هم از حقوق شهروندی اتباع خود (که آن هم بخشی از مبانی عقیدتی جمهوری اسلامی است) حراست میکند. ۴۰ سال پیش قانون اساسی در اصل ۳۸ خود تصریح کرد که هر گونه شکنجه برای گرفتن اقرار یا کسب اطلاع ممنوع است. این اصل حتی میگوید اجبار شخص به شهادت، اقرار یا سوگند، مجاز نیست و چنین شهادت و اقرار و سوگندی فاقد ارزش و اعتبار است. این اصل پا را از این هم فراتر میگذارد و برای محکم کاری تأکید میکند هر گونه هتک حرمت و حیثیت فرد بازداشت شده هم ممنوع و موجب مجازات است. در روزهای گذشته، رئیس قوه قضائیه دستور پیگیری ادعاهای اسماعیل بخشی را داده است. مشاور رئیس جمهور و یک عضو هیئت رئیسه مجلس هم از دستور رؤسای قوای مجریه و مقننه دراین باره خبر دادهاند. بنا بر این برخلاف آنچه جریانهای خارجی تبلیغ و ادعا میکنند قانون اساسی امروز متروک شده، در عمل میبینیم که در پی ادعای یک متهم آزاد شده، رؤسای سه قوه دستورهای ویژه برای پیگیری میدهند و این نشان میدهد که قانون اساسی به عنوان یک میراث گران بها همچنان در حال اجراست و بی شک اتکا به این قاموس ملی و استفاده از سازوکارهای قانونی کلید حل بسیاری از مشکلات موجود کشور است.
۲ - دراین باره البته یک انتقاد جدی وارد است و آن اینکه به نظر میرسد، دستگاههای مسئول، در اطلاع رسانی از پیگیری ماجرا تأخیر داشتند. فاصله طرح ادعا تا موضع گیری اولین مسئول موجب شد که جریان معاند به راحتی با ادبیات سازی معاندانه، بخشی از افکار عمومی را از روایت خود متأثر کند. با گسترش فضای مجازی، این الگوی تکراری در ماهها و سالهای اخیر بارها تکرار شده است. به عنوان نمونه ادعا میشود که فلان فعال مدنی اعدام شده است، موج هدفمند هشتگی در فضای مجازی شروع و پس از آنکه سوابق فرد و همکاری او با گروههای تروریستی پس از چند روز اعلام میشود، بسیاری از کسانی که ندانسته با این موج همراه شده بودند، عملاً دچار تردید جدی درباره تصورقبلی خود میشوند. در ماجرای اخیر هم به نظر میرسد تأخیر در موضع گیری و اطلاع رسانی درباره دستور رسیدگی موجب ایجاد بستری برای سو استفاده و طرح شایعات شد.
۳ - این نکته راهم نباید از یاد برد که در روزها و هفتههای گذشته و در پی اعتراضهای کارگران هفت تپه، رسانهها و مسئولان بسیج شده بودند تا مشکلات این کارگران حل شود. دو وزارتخانه کار و اقتصاد هم پای کار آمدند و پرداخت حقوق عقب افتاده کارگران این شرکت آغاز شد. شنبه گذشته نیز مدیر اجرایی شرکت نیشکر هفتتپه خبر داد که مراحل اورهال و تعمیرات کارخانه رو به اتمام است و پس از اتمام اورهال و در مدت زمان کوتاهی آماده کار و تولید خواهد شد تا کارگران بتوانند به صورت کامل در کارخانه مشغول کار شوند و عملاً موضوع به صورت یک مطالبه صنفی درآمد که تاحد زیادی محقق شده است. هرچند به نظر میرسد ادعاهای یک کارگر مبنی بر شکنجه وی، عملاً مطالبات صنفی و اقتصادی این کارگران را که در مسیر حل و فصل شدن بود، به حاشیه برد و تمرکز رسانهها از مشکلات اقتصادی این کارگران عملاً به یک مسئله فرعی و سیاسی و امنیتی تغییر جهت پیدا کرد. مسئلهای که میتوانست بدون طرح رسانهای موضوع (حداقل پیش از آزمایش سازوکارهای قانونی) به نتیجه بهتری برسد.
باز هم تکرار میکنم حفظ منافع ملی ما مهمترین است
غلامرضا حیدری در روزنامه ابتکار نوشت:
درباره لایحه بودجه سال ۹۸ و افزایشها و کاهش در بودجه برخی از نهادها و سازمانها درنظر داشته باشیم با توجه به شرایط تحریم موجود، منابع درآمدی شدیداً در محدودیت قرار دارد چراکه بیشترین منابع درآمدی ما را فروش نفت تشکیل میدهد و سرنخ بسیاری از درآمدهای دیگر هم به میزان فروش نفت بستگی دارد. به یاد داشته باشید شرایط تحریم علاوه برکاهش منابع درآمد، واردات مواد اولیه که بسیاری از صنایع ما به آن وابسته هستند و باعث رونق و تولید میشود را هم دچار مشکل و محدودیت میکند چرا که مجموعهای از زنجیرههای به هم پیوسته هستند. شایسته نیست که از تعبیر عوام فریبی استفاده کنیم و انشاالله افرادی که میگویند تحریمها هیچ تأثیری نداشته است، از سر ناآگاهی چنین میگویند، اما اصلاً چنین چیزی با واقعیت سازگاری ندارد؛ واقعیت چیزی دیگری است.
درآمدهای مالیاتی که متکی به کسبوکار و چرخه اقتصادی است نیز تحت تأثیر شرایط موجود قرار میگیرد. دولت در چنین شرایطی، لایحهای را تنظیم و تقدیم مجلس کرده است که البته با توجه به وضعیت موجود، دست مجلس و کمیسیونها خیلی باز نیست که بخواهند واقعبینانه برخورد و عمل کنند و فقط استرس دارند. امیدوارم وجود چنین شرایطی موجب تبعیض در بودجههای مناطق و عمرانی استانها نشود، سیاستهای کلی حکومت که تجلی آن در دولت و مجلس نمود پیدا میکند، خدای نکرده طوری نشود که با شعار افزایش مالیاتها به کسبه خردهپا فشار وارد کنیم؛ این بدترین ظلم است که بدون توجه به دیگر جهات بخواهیم به قول معروف پوست از کله کسبه خردهپا بکنیم.
یکی از هزینههایی که بسیار به چشم می آید بودجه صدا و سیماست؛ صداوسیما کجا ملی عمل کرده است که بخواهد از بودجه ملی استفاده کند؟ آن هم بدون حساب و کتاب!؟
اگر صدا و سیمای ما مدعی است مخاطبش روز بهروز، به جای ریزش، افزایش پیدا کرده است، پس چرا تا به این حد به فضای مجازی و تلویزیونهای دیگر میپردازد؟ من نمیخواهم تأثیر این شبکهها را تأیید کنم، اما واقعیت این است که مخاطبان این شبکهها در میان عامه مردم، بیشتر از صداوسیما است. خب در چنین شرایطی مردم اینها را میفهمند و اعتراض میکنند؛ میگویند چه کاسهای زیر نیم کاسه است.
در بحث بودجه دفاعی دو رویکرد وجود دارد؛ محور نخست اینکه جمهوری اسلامی ایران متولی دفاع از مستضعفان جهان به ویژه سرزمینهای اسلامی است در نتیجه بایستی با نیروهای نظامی و ورود به سرزمینهای آنان این دفاع را انجام دهد. رویکرد دیگر این است که جمهوری اسلامی باید واقع بینانه نگاه کند چرا که متولی حفظ منافع ملی، سرزمین و ملت ایران است، به استناد آمارهای رسمی تعداد فقرای ما هر سال بیشتر و خط فقر ما پایینتر میآید. بنا به اعلام ریٔیس کمیته امداد، مددجویان سال به سال بیشتر میشوند در چنین شرایطی نمیشود هزینههای هنگفتی را در جاهای دیگر انجام دهیم. من به عنوان خادم کوچک این ملت و به عنوان نماینده مردم در مجلس تقاضایم این است که در این نگاه تجدید نظر صورت گیرد؛ خط قرمز ما باید منافع ملی باشد، در این صورت است که ما میتوانیم در روابط خارجیمان تجدید نظر کنیم و نگاهمان در این زمینه مثبت و سازنده باشد. با این تجدید نظر، ما در یک تعامل قرار خواهیم گرفت، به این معنا که اگر شاخصههای اصلی منافع کشور باشد، بر اساس قابلیت و توانمندیهایی که داریم و نه خیال پردازی و توهمات، در یک بده و بستان درست trade-off قرار میگیریم.
اگر به غیر از این باشد دچاراین توهم میشویم که همه ایده آلهای ما باید فوراً به دست بیاید و این امری غیرواقع بینانه است و نتیجهای که حاصل میشود این است که امتیاز میدهیم و فقط هزینه میکنیم، با این کارها منافع عمومی و بنیه اقتصادی کاسته و توخالی میشود. چنین رفتارهایی باعث کاهش شدید اعتماد مردم به حکومت میشود که این اعتماد عمومی، بزرگترین سرمایه برای یک حکومت است. متأسفانه اعتماد عمومی به دستگاههای حاکمیتی، به کمترین مقدار خود رسیده است. قطعاً اگر به موقع دقت و توجه لازم در این زمینه صورت نگیرد یک فاجعه برای کشور است. تاریخ ملتها باید مایه عبرت باشد، نظریه توین بی میگوید حکومتها و تمدنها دارای چرخه حیاتlifecycle))هستندکه درآن تولد، رشد، اوج و افول دارند. به طور مثال شما به یکه تازیهای آقای ترامپ نگاه کنید، به نظر میرسد ایشان آمده است ایالات متحده را در سرازیری بیندازد. تداوم رفتارهای وی به افول آمریکا میانجامد، هرچند که در کوتاه مدت برای مردم آمریکا منافعی مانند اشتغال و رشد سرانه ایجاد کرده است.
آمریکا در همین بحث تحریمها و خروج از معاهدههای بین المللی مانند برجام، تنها مانده است زیرا برخلاف جریان سیاسی در حال شنا کردن است. هرچه باشد یکی از دستاوردهای تمدن بشری، همین معاهدههای بین المللی است. ما باید به فکر حفظ منافع ملی باشیم، اینکه بخواهیم متولی سقوط و افول آمریکا باشیم، قابل تأمل است. بله، آمریکا به ملت ایران ظلم کرده و حافظه تاریخی ما این ظلمها را فراموش نمیکند. ولی اولویت ما، باید حفظ منافع ملی باشد. باز هم تکرار میکنم حفظ منافع ملی ما مهمترین است.
گاوت مرده مش حسن!
حسن رضایی در روزنامه وطن امروز نوشت:
خدا رحمت کند عزتالله انتظامی را. درخشش او در فیلم «گاو» هرگز از حافظه سینما و مردم هنرپرور ایران نخواهد رفت. این روزها هرچه به وضعیت خودمان و نسبت آن با برجام ، SPV، دلار، پوشک، رب گوجهفرنگی، جلیقهزردها، سازمان خصوصیسازی، استعفای وزیر بهداشت، غیره و غیره نگاه میکنم، بیشتر و بیشتر یاد فیلم گاو در ذهنم زنده میشود. داستان فیلم از این قرار است که گاو مشحسن مرده و اهالی ده جنازهاش را در چاه انداختهاند، مشتی اما نمیتواند واقعیت را بپذیرد و مدعی میشود من خودم گاو مشحسن هستم! نسبت ما با دنیای غرب هم طی سالهای گذشته مدام در چنین وضعیتی بوده است. در حالی که «فرانسیس فوکویاما» از پایان نئولیبرالیسم سخن میگوید، اینجا کسانی با ژست باسوادی و مفروض گرفتن نئولیبرالیسم به عنوان جامعه ایدهآل بشر، مکرر توصیههای سیگانه یک شهروند تراز آن دنیای موهوم و رو به فروپاشی را برای ما فهرست میکنند!
این در حالی است که دانشجویان علوم انسانی ما اکنون بیش از آنکه در دانشگاهها، علوم انسانی غرب را بخوانند، با «تاریخ علوم انسانی غرب» سر و کار دارند. فصل فلاسفه و متفکران بزرگ در غرب سپری شده و حتی روشنفکری غرب هم در جرگه اموات قرار دارد و دیگر خبری از امثال «ژان پلسارتر» و «راسل» در میان نیست. فوکویاما نیز با آنکه میفهمد غرب در بنبست تاریخ گیر افتاده، دورنمای روشنی از جوشش تفکری نو به مخاطبانش ارائه نمیکند و تنها از نوعی بازگشت به سوسیالیسم سخن میگوید که چیزی جز ارتجاع و یک دور باطل نیست. اساس غرب بر قدرت سرمایه بنا شده و خلاف نظر کسانی که امثال ترزا می و ترامپ را با تاچر و ریگان قیاس میکنند، واقعیت این است که اگر بابای تاچر و ریگان هم اکنون حاضر بودند، همین قدر مانند ترامپ، ترزا می و مکرون حقیر و قابل ترحم جلوه میکردند، چرا که بحران از کلیت سیستم است و نه از اشخاص!
ما در ایران اما کسانی را داریم که سالهاست به همین غرب رو به موت دخیل بستهاند تا مشکل آب خوردن ما را حل کند؛ غربی که بیش از آنکه در اختیار اوباما یا ترامپ باشد، در سلطه سرمایهدارانی است که نئولیبرالیسم آنقدر دست آنها را باز گذاشته که به دولتها هم پاسخگو نیستند. آنها تنها به افزایش سود و سرمایه خود میاندیشند، نه به نگرانیهای ما، آقای ظریف و جلیلی پیرامون برجام یا مثلاً سخنان جلیقهزردها!
غرب مانند گاو مشحسن در چاه افتاده، ولی غربپرستان اینجا اصرار دارند آن را نه گاو مشحسن، که «کدخدا» معرفی کنند. وقتی هم که افسانه کدخداییشان رنگ میبازد، دستبردار نیستند و به هر صورتی سعی دارند با خصوصیسازی آموزش، بهداشت، مسکن و همهچیز، خودمان را تبدیل به غرب کنند تا به هر حال اثبات کنند گاو مشحسن زنده است! غربگرایان در این راه حتی شکستهای غرب را پیروزی جلوه میدهند و اعلام خروج نیروهای آمریکایی از سوریه را هم تهدیدی برای جمهوری اسلامی جا میزنند! مشحسنها اما سرانجام چارهای جز دیدن حقیقت نخواهند داشت. حقیقت همین است که: «رژیم صهیونیستی که در ۲ جنگ قبلی با گروههای مقاومت، در برههای بعد از ۲۲ روز و در برههای دیگر بعد از ۸ روز درخواست آتشبس کرد، در آخرین درگیری، بعد از ۴۸ ساعت خواستار آتشبس شد و این یعنی به زانو درآمدن رژیم غاصب صهیونیستی».
گاو مشحسن از این چاه بیرون آمدنی نیست ولی مشحسنها از فرط دلبستگی به گاو توان دیدن حقایق پیرامونی خود را هم ندارند. شکست غرب در لبنان، سوریه، عراق، یمن و فلسطین، واقعیاتی نیست که عواقب آن در ادامه قرن ۲۱ برای گاوهای در چاه افتاده قابل جبران باشد. لذا وقتی رهبر انقلاب میفرمایند: «تشکیل دولت فلسطینی در تلآویو محقق خواهد شد»، از حقیقتی مبتنی بر واقعیات میدانی سخن میگویند، نه از آرزویی دور و دراز. خروج نیروهای آمریکا از سوریه را نیز نمیتوان فارغ از این فضای کلی بررسی کرد، ولو اینکه ترامپ با لجبازی و تنها بهخاطر عمل به وعدههای انتخاباتیاش دست به این کار زده باشد. خروج نیروهای آمریکایی از سوریه برای کسانی که حضور آنها هم تأثیری در شلیک موشک به ۵ کیلومتریشان نداشته، تهدید نیست، فرصت البته شاید باشد!
فراسوی کاهش بودجه فرهنگی کشور
عبدالله گنجی در روزنامه جوان نوشت:
همانطور که اعلام شده است بودجه همه دستگاههای فرهنگی کشور اعم از صداوسیما، وزارت ارشاد و سایر نهادها و مؤسسات فرهنگی ۵ /۲ درصد بودجه عمومی و ۷ /۰ درصد (کمتر از یک درصد) بودجه کل کشور است. دو سال است این بخش از بودجه کل کشور از کلیت آن انتزاع و در شبکههای اجتماعی همانند پول دزدیده شده و به یغما رفته مورد تمسخر و هجمه قرار میگیرد. امسال همانانی که این مهندسی اطلاعرسانی را انجام دادند دم خروسشان به دو طریق بیرون زد؛ هم مستقیماً علیه آن صحبت کردند و هم با لابیگری آن را کاهش دادند. البته همه مسئولان، رسانهها و بودجهگیران کشور میدانند و باید بدانند که درآمدهای کشور قدری کاهش دارد و همه باید بپذیرند به همین نسبت «توزیع کاهش» بودجه نیز انجام شود. اما مسخره کردن نهادهای فرهنگی کشور در فضای مجازی و کاهش چشمگیر بودجه فرهنگی را نمیتوان صرفاً به کاهش بودجه کشور نسبت داد. قبلاً که بودجه فرهنگی کاهش هم نیافته بود، مقام معظم رهبری به دولت ما قبل نسبتبه مظلومیت فرهنگ هشدار دادند. اکنون این مظلومیت مضاعف شده است.
ریشه و مبنای این کاهش را باید در نگرشی دید که درصدد است و بارها اعلام کرده است: حکومت چه کار به فرهنگ دارد؟ حکومت چه کار به بهشت رفتن مردم دارد و… اینچنین شرایطی را ساختند که گویی بودجه فرهنگی را از شکم مردم گرسنهای درمیآورند که در حال تلف شدن هستند، اما بخشهای دیگر بودجه مربوط به مردم سیر شده است. اما فراسوی تدابیر موجود برای بودجهریزی، میتوان این آسیب را در ساحت راهبردهای انقلاب اسلامی تحلیل نمود و خطر را گوشزد کرد. بودجه فرهنگی و فرهنگ مرتبط با موجودیت و هویت جمهوری اسلامی است. هویت در جغرافیای فرهنگ معنا و مفهوم مییابد و به صورت طبیعی در سازوکارهای فرهنگی رشد میکند و بارور میشود. اگرچه مردم ایران در حین انقلاب اسلامی مشکلات اقتصادی نیز داشتند، اما کسی هست که یک شعار یا پلاکارد اقتصادی در سالهای ۵۶ و ۵۷ در دست مردم ایران دیده باشد؟ آیا در عاشورا و ۲۲ بهمن ۵۷ کسی در خیابانها شعار شکم شنیده است؟ بنابراین بستن دست نهادها و مؤسسات و سازمانهای فرهنگی- دینی به معنای کودتا علیه جوهره انقلاب اسلامی است. رمز استمرار انقلاب اسلامی همان رمز پیروزی است، بنابراین جریانی در سالهای اخیر سعی کرده است، مشکلات مردم را بهانهای برای ایجاد دوراهی انقلاب- معیشت قرار دهد و هرآنچه مقوم هویت فرهنگی و دینی ماست را پشت معیشت مردم برده و سلاخی کند. واقعاً سوال این است که چرا بودجه شرکتهای دولتی، حقوق مدیران شرکتهای وزارت نفت، حقوق وزیران و معاونین و… به شبکههای اجتماعی نمیآید؟ چرا حقوقهای ۲۵ میلیونی به ۲۰ میلیون تبدیل نمیشود تا نهادهای فرهنگی کشور را مقابل مستضعفین قرار ندهند؟ چگونه این فرهنگ را ساختند که اگر بودجه دانشگاه رشد کند درست و نوعی پرستیژ است، اما اگر طلاب بیمه شوند هدر رفتن بودجه و مفتخوری است؟
بدون تردید این ادبیات بازی کردن با بنیادهای فکری- فرهنگی مکتب و انقلاب ماست و کمتر از خیانت نمیتوان نامی بر آن نهاد. پژواک صدای انقلاب اسلامی در حوزه فرهنگ است. امروز صداوسیما فراتر از جغرافیای فرهنگ که در جنگ پیچیده و روانی دشمنان باید در کانتکس امنیت ملی جایابی شود و با این شاخص برای آن بودجهریزی شود. جامعهالمصطفی نقطه عملی عزیمت آرمان امام است که: «جمهوری اسلامی نیازهای عقیدتی سربازان اسلام را در جهان فراهم میکند». آیا اینگونه برخورد با آن خیانت به آرمان امام نیست؟ قطعاً اگر در شرایطی قرار بگیریم که جز پرداخت به معیشت مردم باید همه چیز را تعطیل کنیم باید همه بپذیرند، اما میزان بودجه ۱۳۹۸ این را نشان نمیدهد. بودجه ۳۳۰ هزارمیلیاردی کشور در سال ۱۳۹۷ به ۴۰۷ هزارمیلیارد در سال ۱۳۹۸ افزایش یافته است، اما بودجه فرهنگی کشور حتی در تراز ۱۳۹۷ حفظ نمیشود، چرا؟
باور کنید اگر هزینهای که صرف هتلها، مهمانسراها و تفریحگاههای اختصاصی سازمانها و وزارتخانهها در شمال و مشهد و… میشود قطع شود میتوان چالههای بزرگی را با آن پر کرد. عجیبتر آنکه بودجههای فرهنگی و دینی کشور در زمان صدارت یک شخصیت حوزوی در رأس قوه مجریه کاهش مییابد. این مصیبت را چگونه میتوان توجیه کرد؟ بدون تردید بازی با ردیفهای بودجه فرهنگی و قرار دادن آن توسط زیباکلامها در مقابل محیط زیست و… نوعی دینزدایی در قالب عوامگرایی مدرن و در راستای تضعیف بنیه فکری- فرهنگی نظام جمهوری اسلامی است. امید است این اقدام دولت در مجلس تصحیح و تنگناهای بودجه به عدالت توزیع و سرشکن شود. اگر قرار است حقوق کسانی که بالای ۱۵، ۲۰ میلیون در ماه دریافت میکنند، ۲۰ درصد افزایش یابد از آن جلوگیری شود تا هم مستضعفین بر دلسوزی مدیران دولت صحه بگذارند و هم عرصه فرهنگی که غذای روح و مقوم ماهیت حقیقی انقلاب اسلامی است، لاغر و نحیف نشود. انشاءالله
بلوغ خیرخواهی مردم
محسن مهدیان در روزنامه رسالت نوشت:
یکم. دقت کردید به پسوند مهربانی در شهر؟ دیوار مهربانی، نذر مهربانی، سفره مهربانی، لقمه مهربانی و خیلی طرحهای دیگر. این دست طرحها که اغلب هم به صورت کمپینی مردمی برگزار میشود نشانه رشد یک جامعه است.
اما بلوغ کار خیر تنها در این دست مهربانیها نیست. خیرخواهی از این نیز میتواند فراتر باشد.
دوم. پسر شیخ رجبعلی خیاط تعریف میکند: پدرم یک شب مرا از خواب بیدار کردند، ۲ گونی برنج از خانه برداشتیم و بیرون رفتیم. بردیم خانه پولدارترین فرد محلهمان. صبح آن روز پدر مرا صدا زدند و گفتند: «محمود برو یک چارک برنج نیمدانه و ۲ ریال هم روغن دنبه بگیر بده به مادرت تا برای ظهر دمپختک درست کند.» آن موقع این رفتار پدر برایم سنگین و نامفهوم بود. متوجه نمیشدم چرا برنجی را که در منزل داریم به پولدارترین فرد محله میدهد و خودمان برای ناهار باید برنج نیمدانه بخریم؟! بعدها فهمیدم آن بنده خدا ورشکسته شده بود و روز جمعه مهمانی مفصلی در خانه داشت.
جعفرآقا پسر مرحوم فیروزآبادی صاحب بیمارستان فیروزآبادی شهرری هم میگوید: پدرم وقتی مهمان داشت بهترین آشپزها را خبر میکرد اما غذای مورد علاقه خودش نان و پیاز و سرکه بود.
کار خیر هم بلوغ دارد. کار خیر و نیکو و خدمت به خلق نیز متناسب با نیت اهل خیر متفاوت است.
یک دسته انسانهای اهل خیر کمک به خلق و توجه به مردم را برای آرامش درونشان میخواهند. با خیرات روحشان تسکین و آرامش مییابد. همین احساس خوب است که آنها را سمت کار خیر میکشد. اما این افراد چون خودشان ملاک و معیارند خیلی برای شأن مهم نیست که این کمکی که میکند کجا میرود و چه میشود. مهم اینست که از درون به آرامش برسند. رفتار این دست آدمهای محترم، گرچه قابل تقدیرست اما عملشان باعث شکلگیری گروههای تکدیگرایانه غیرواقعی میشود. چون آنقدر که به اصل کار اهمیت میدهند به نتیجه کار توجه لازم را ندارند. اما گروه دوم که در نمونههای شیخ رجبعلیها و مرحوم فیروزآبادیها آمد، نه تنها به فعل دستگیری توجه دارند بلکه به اثر کار هم توجه میکنند. برایشان مهم است که این پولی که خرج میشود کجا میرود. از این جهت هم به مقصد کمک فکر میکنند و هم به سبک کمک کردن. لذاست که دسته دوم برای دستگیری از دیگران آداب دارند؛ مثل اینکه آنچه خودشان نخواهند را خیرات نمیکنند بلکه از داشتهها و نیازخودشان انفاق میکنند. بهترینهایشان را میبخشند. دسته دوم نه تنها سبک خیرخواهی شأن بلوغ یافته است بلکه کمک میکند نیازمند واقعی نیز شناسایی شود و با رعایت ادب و آداب نیازش مرتفع شود.